سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفر...

تو سفر خیلی باخودش حرف میزد که وقتی رسید از کل سفر براش بگه، از صحنه های قشنگ، از اتفاقات جالب سفر، خلاصه وقتی رسید از اون سفر جالب اما خسته کننده خودشو آماده کرد تا با بهترین حالت برای دیدار خدمتش برسه. تمام حرفاشو مزه مزه کرده بود خیلی قشنگ چیده بودش تا بدون نقص بگه هم از احساسش هم از حالتش . خلاصه وقتی رسید آماده بود تا وقتی دیدش خودشو بندازه تو بغلشو ببوسش.

اما اون انگار نه انگار که یه هفته ندیدش یه هفته نبوده

دستشو دراز کرد به نشونه هم دلیش

اما اون وقتی دیدش دستشو محکم فشار داد تا جلوتر از اون قدم نزاره

بیچاره انگار کل دنیا رو سرش خراب شد

خیلی اروم اومد نشست ، اروم گفت و اروم بغض کرد.

کاش هیچ وقت خودشو اماده بوسیدن نکرده بود...


آهای ادمها آهای آدمها هیچ میدونید کجای دنیا وایسادید؟

دیروز هوا خوب بود برف شدید اومد خدا با ما بچه های تهرون مهربون شده بود دوبار برف خیلی سریع و تند فرستاد و سریعم قطع کرد

میخواست بگه دیگه چیزی نمونده که اینم ازتون بگیرم البته خدا خیلی کریمه (لعنت بر منکرش)

وقتی پامو تو قطار گذاشتنم (مترو) خیلی شلوغ بود خودمو بزور جا دادم. یه خانم به ظاهر مرفه به کسی که داشت خرت و پرت میفروخت محبت میکرد از این محبتا که نشون میده تورو خدا منو ببینین که دارم با ملایمت با بد بخت بیچاره ها حرف میزنم - به خدا من مهربونم- به خدا من هم دردم- همش صداشو میکشید و واقعا با افاده حرف میزد.

وقتی سوار شدم راننده لوکوموتیو چندبار درارو باز و بسته کرد تا مطمئن بشه که خوب بسته شدن . دست این خانم دست فروش موند لای درو لولای در. درد و میشد تو چشماش دید بغض و تو حرف نزدناش آخ نگفتنش اشک تو چشماش حلقه زد . احساس میکردم داره با خودش از بدآوردناش حرف میزنه احساس میکردم تمام خاطره های بدش جلوی چشماش اومده. هیچی نمیگفت همه خانوما اعتراض کردن داد زدن که چرا راننده اینطوری کرد اما این خانوم اصلا حرف نزد حتی روشو برنگردوند که ببینه کی داره طرفداریشو میکنه. بعد یه لبخند زد نمیدونم پیش خودش چی فکر کرد. شاید گفت عیبی نداره احتمال داشت بدتر از این میشد. خلاصه خانومه خودشو میون جمع گم کرد دیگه صداش در نیومد که : آی خانوما گل سر دارم گل سرای نگینی با قیمت ارزون ، بخر پشیمون نمیشی، آی خانوما بازار 1500 تومن میگه اما من 1000 تومن میدم . آی خانوما همین چندتا مونده ها............

بالاخره سفر مترو تموم شد . رسیدم به سر خیابونمون همیشه اون مسیرو پیاده میرم اما دیروز گفتم بزار با ماشین برم وقتی نشستم تو تاکسی پسربچه مدرسه ای نشسته بود من جلو جلو کرایمو دادم

-آقا من آزاده... پیاده میشم.                -قابل نداره خانوم              -ممنون آقا          پسر بچه اومد کرایشو بده:

-بفرمایید آقا (پولشو نشون داد)        -این چیه          - پول         - نمیتونم قبول کنم کهنس        - همینو دارم آقا

- خب سوار نشو        پسر بچه به من گفت من پیاده میشم

درو باز کردم تا پیاده بشه حسابی غرورش خرد شده بود اصلا ثانیه ای تو ماشین ننشست. داشتم دیوانه میشدم . با عصبانیت به راننده نگاه کردم هیچ کاری از دستم بر نمیومد پسربچه سریع پیاده شد و رفت خودشو انداخت تو ساندویچ فروشی تا کسی متوجه شکسته شدن غرورش نشه

راننده گازشو گرفت و رفت.............

آهای ادمها آهای آدمها هیچ میدونید کجای دنیا وایسادید؟ هیچ میدونید تو چه موقعیتی هستید؟ هیچ میدونید دنیا ماله کیه؟ صاحبش کیه؟

 


تو این چند صباحی که تو دنیا داریم قدم میزاریم بیاین به این فکر ک

سلام خوبین که الحمداله

خوبین؟ میدونم مطمئنم (که خوبین) چون من خیلی خوبم خیلی خیلی خوبم. حالم خوبه ها، نه خودم خوب باشم

میدونم که نوشته های منو میخونین اما نمیدونم چرا برام پیغام نمیزارین بابا کرم کنین و پیغام بزارین

----

یه روز که تو مسجد بین نماز مغرب و عشا بود که دوستم شروع که به حرف زدن ناله کردن غصه خوردن همش ناله کرد ناله کرد. من به حرفاش گوش کردم بعد یه چیزی به ذهنم اومد گفتم که اگه بهش بگم شاید اروم بگیره.

رو کردم بهش گفتم میدونی چیه تازه گیا به یه نتیجه رسیدم به بقیه کار ندارما خودمو دارم میگم ناراحت نشو. گفتم مدت کمیه که به این نتیجه رسیدم خیلی کودنم خیلی احمقم انقدر که از خودم حالم بهم میخوره . مگه خدا نگفته اینا (یعنی ما ادما) اشرف مخلوقاتن همه باید بهش سجده کنن. مگه ما روح خدا تو کالبد مون نیست (به تعبیری) گفت خوب. گفتم مگه ما از خودش نیستیم. گفت خوب . گفتم خوب چرا احساس میکنیم خدا داره واسمون کم میذاره یا دنبال چیزایی هستیم که اندازمون نیست. حرفی نزد. گفتم من خیلی احمقم که هرچی خدا بهم داده رو نمیبینم خیلی موهبتای خوب و زیاد داده اما نمیبینم بعد ادعا میکنم و الکی دولا راست میشم (نماز) براش. همش میگم بهش دوست دارم دوست دارم دوست دارم واست میمیرم(منظورم خداست) بعد اگه اونی که من میخوامو بهم نده تو دلم میگم (استغفراله- استغفراله) تو خدا نیستی واسه من که خواستمو بهم ندادی. آخ که جای یه سیلی اونجا خالیه (از طرف خدا) بعد دوستم برگشت حرفای منو تکمیل کرد گفت و گفت تا خودش به این نتیجه رسید که خدا خداست و داره خدایی میکنه (یعنی عالم به همه چیه از غیب و اشکار با خبره) بعد من گفتم دوست من (اسمشو نمیارم) پس هرچه از دوست رسد نیکوست . با دل اروم گفت واقعا هرچه کنه حق ماست

درس اخلاقی:

----پیامبر گفته تعقل بهتر از 1000 بار قران خوندن الکیه----


غر میزنم نمیدونم که خودم کلا غرم

خسته شدم از این دنیایی که ساختم واسه خودم

اشتباه میکنم میگم ممکن الخطام

گناه میکنم ممکن الخطام

کم میارم .......

بدو بیراه میگم..........

دیونه بازی درمیارم..........

چوب لای چرخ میزارم.........

دل میشکونم............

از دست خودم خسته شدم

وقتی که گناه میکنم همچین با یه ادعایی میگم خوب مگه من پیغمبرم. مگه دست خودمه شیطون میره توجلدم درصورتی که شیطان وقتی خدا نباشه هست . پس هروقت نبود شیطان هست . میگم خدا که همیشه هست پس چرا شیطانم هست . میگم مگه شیطان و خدا استغفراله باهم رفیقن   ........ هرچی فکر میکنم به نتیجه نمیرسم تا اینکه سر خودم داد میزنم و میگم این تویی که تنت میخواره واسه گناه   این تویی که دلت واسه گناه کردن لک زده. وگرنه خدا اصلا میونه خوبی با شیطان نداره کارد و پنیرن

خاک تو سر من که دل خدارو به درد میارم . خاک تو سرم که بلد نیستم بدون گناه زندگی کنم. خاک تو سر من که اگه گناه نکنم روزم روز نمیشه . عجب این شیطان لعنتی تونسته منو اجیر خودش کنه

چرا من اونو اجیر خوبیام نکنم خوب باشم تا هر روز ماتم بگیره که چرا نتونسته پیروز شه

من امروز خیلی گناه کردم خیلی از دست خودم شاکیم عصبانیم دلم میخواد نمیرم تا بتونم جبران کنم

یعنی خدا این اجازرو بهم میده تا الهی العفو بگم  

خدایا میشه همه رقمه مراقبم باشی هستیا اما من خودمو بزور ازت دور میکنم تا بتونم راحت لذت دنیایی ببرم

شرمندم بخدا شرمندم هربلایی میخوای سرم بیار به خاطر گناهام اما منو نکش تا حداقل شرمنده ائمه نشم اون دنیا

الهی آمین یا رب العالمین